Template By: LoxBlog.Com
کارت ویزیت لایه باز
بیا تو ببین چه خبرهjust.look
Funny
ارسال smsرایگان
نقطه.....
موس بیسیم شیشه ای
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سرگرمی و دانلودو آدرس funnypage.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خانم دکتر کتایون مزداپور استاد زبان های باستانی و اسطوره شناس در مصاحبه ای گفته است زنده یاد دکتر مهرداد بهار سال ها پیش حدس زده بود سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین مردگان است و اخیراً خانم شیداجلیلوند که روی لوح اکدی فرود ایشتر به زمین کار می کرد، به نکته تازه ای پی برد که حدس دکتر بهار و ارتباط داستان بنیادین ازدواج مقدس با نوروز و حاجی فیروز را تایید می کند.
دکتر مزداپور می گوید: "نوروز جشنی مربوط به پیش از آمدن آریایی ها به این سرزمین است لااقل از دو سه هزار قبل این جشن در ایران برگزار می شده و به احتمال زیاد با آیین ازدواج مقدس مرتبط است. تصور می شده که الهه بزرگ، یعنی الهه مادر، شاه را برای شاهی انتخاب و با او ازدواج می کند."
دکتر صنعتی زاده این الهه را "ننه" یا "ننه خاتون" نام داده، معادل سومری آن "نانای" و معادل بابلی و ایرانی آن "ایشتر" و " آناهیتا" است. تا آن جا که می دانیم این الهه خدای جنگ، آفرینندگی و باروری است.
سپس دکتر مزداپور داستان این ازدواج نمادین و اسطوره ای را که بنیادی ترین نماد نوروز است چنین شرح داد:" اینانا یا ایشتر که در بین النهرین است عاشق 'دوموزی' یا 'تموز' می شود( نام دوموزی در کتاب مقدس تموز است) و او را برای ازدواج انتخاب می کند."
تموز یا دوموزی در این داستان نماد شاه است. الهه یک روز هوس می کند که به زیرزمین برود. علت این تصمیم را نمی دانیم. شاید خودش الهه زیرزمین هم هست. خواهری دارد که شاید خود او باشد که در زیرزمین زندگی می کند.
اینانا تمام زیورآلاتش را به همراه می برد. او باید از هفت دروازه رد شود تا به زیرزمین برسد. خواهری که فرمانروای زیرزمین است، بسیار حسود است و به نگهبان ها دستور می دهد در در هر دروازه مقداری از جواهرات الهه را بگیرند.
در آخرین طبقه نگهبان ها حتی گوشت تن الهه را هم می گیرند و فقط استخوان هایش باقی می ماند. از آن طرف روی تمام زمین باروری متوقف می شود. نه درختی سبز می شود، نه گیاهی هست و نه زندگی. و هیچکس نیست که برای معبد خدایان فدیه بدهد و آن ها که به تنگ آمده اند جلسه می کنند و وزیر الهه را برای چاره جویی دعوت می کنند.
الهه که پیش از سفر از اتفاق های ناگوار آن اطلاع داشته، قبلا به او وصیت کرده بود که چه باید بکند.
به پیشنهاد وزیر ، خدایان موافقت می کنند یک نفر به جای الهه به زیرزمین برود تا او بتواند به زمین بازگردد و باروری دوباره آغاز شود. در روی زمین فقط یک نفر برای نبود الهه عزاداری نمی کرد و از نبود او رنج نمی کشید؛ و او دوموزی شوهر الهه بود. به همین دلیل خدایان مقرر می کنند. نیمی از سال را او و نیمه دیگر را خواهرش که " گشتی نه نه" نام دارد، به زیرزمین بروند تا الهه به روی زمین بازگردد.
دوموزی را با لباس قرمز در حالی که دایره، دنبک، ساز و نی لبک دستش می دهند، به زیرزمین می فرستند. شادمانی های نوروز و حاجی فیروز برای بازگشت دوموزی از زیرزمین و آغاز دوباره باروری در روی زمین است.
به گفته دکتر مزداپور با کشف این لوح اکدی و ترجمه متن آن حدس مرحوم بهار تایید گردید و اسطوره حاجی فیروز رازگشایی شد.
حاجی فیروز از سنت های جالب گره خورده با نوروز است که ریشه ای بسیار کهن در این سرزمین ما دارد و آیین آن شاید حتی به پیش از مهاجرت آریاییان به فلات ایران باز گردد. حاجی فیروز در آیین های نوروزی نماد چه مفهومی بوده است و به عبارت دیگر، ریشه پیدایی آن چیست؟
به نظر زنده یاد مهرداد بهار، اسطوره شناس، حاجی فیروز بازمانده آیین ایزد شهید شونده است و مراسم سوگ سیاوش نیز نموداری از همین آیین است. چهره سیاه او نماد بازگشت از جهان مردگان و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده و شادی او شادی زایش دوباره آن هاست که با خود رویش و برکت می آورند.
مهرداد بهار نیز سیاوش را با ایزد نباتی بومی مربوط می داند. چرا که پس از شهادت سیاوش، از خونش گیاهی می روید. این همان برکت بخشی و رویش است. با این تعابیر، وی معنای دیگری برای نام سیاوش ارایه می دهد. سیاوش را که صورت پهلوی آن سیاوخش و صورت اوستایی سیاورشن است، معمولا به دارنده اسب سیاه یا قهوه ای معنا می کنند. اما مهرداد بهار با ریشه یابی آیین سیاوش، معنای این نام را مرد سیاه یا سیه چرده می داند که اشاره به رنگ سیاهی است که در این مراسم بر چهره می مالیدند یا به صورتکی سیاه که به کار می بردند. این مطلب قدمت شگفت آور مراسم حاجی فیروز را نشان می دهد که به آیین تموز و ایشتر بابلی و از آن کهنه تر به آیین های سومری می پیوندد. " شیدا جلیلوند صدفی " که بر هبوط ایشتر، ایزد بانوی باروری و زایش در اساطیر بین النهرین کار کرده، به نکته ای برخورد کرده که آن را تاییدی بر نظریه زنده یاد مهرداد بهار می داند. ایشتر به جهان زیرین سفر می کند و برای او دیگر بازگشتی نیست. پس از فرو شدن ایشتر، زایش و باروری بر زمین باز می ایستد. خدایان در صدد چاره جویی بر می آیند و سرانجام موفق می شوند آب زندگی را به دست آوردند و بر ایشتر بپاشند. اما طبق قانون سرای مردگان، ایشتر باید جانشینی برگزیند تا او را به جای خود به جهان زیرین بفرستد. ایشتر شوهر خود، دو موزی، را که از بازگشت او ناخشنود بود، بر می گزیند. جامه سرخ به تن دوموزی می کنند، روغن خوشبو به تنش می مالند، نی لاجورد نشان به دستش می دهند و او را به جهان زیرین می کشانند. دوموزی ایزد نباتی است که با رفتنش به جهان زیرین گیاهان خشک می شوند. پس چاره چیست؟ خواهر دوموزی نیمی از سال را به جای برادرش در سرزمین مردگان به سر می برد تا برادرش به روی زمین بازآید و گیاهان جان بگیرند. بالا آمدن دو موزی و رویش گیاهان همزمان با فرا رسیدن بهار و نوروزی ما ایرانی هاست. در آن هنگام که دوموزی به همراه مردگان بالا می آید و سال نو آغاز می شود، ایرانیان نیز به استقبال فروهرهای مردگان می روند و برای روان های مردگان که به خانه و کاشانه ی خود بازگشته اند، مراسم دینی برگزار می کنند. همزمان با این آداب و رسوم، حاجی فیروز با جامه ای سرخ و چهره سیاه و دایره ی زنگی در دست، فرا رسیدن بهار را نوید می دهد. آیا این جامه سرخ حاجی فیروز همان جامه ی سرخی نیست که بر تن دوموزی کرده اند و وی به هنگام بازگشت به جهان زندگان آن را هنوز بر تن داشته است؟ آیا چهره ی سیاه حاجی فیروز نشان از تیرگی جهان مردگان ندارد؟ و آیا دایره ی زنگی او و نی لبکی که همراه با او می نوازد، همان نی و سازی نیست که به دست دوموزی داده اند؟ به گفته ی شیدا جلیلوند، همه ی این موارد تاییدی است بر نظریه شادروان استاد مهرداد بهار درباره بومی بودن این بخش از آیین های نوروزی و بهاری. اما آیا می توان گفت این آیین را بومیان ایران از بین النهرین گرفته بودند؟ پاسخ دکرت کتابون مزداپور به این پرسش منفی است. به اعتقاد دکتر مزداپور، مساله فقط شباهت است. حاجی فیروز متعلق به آیین های بومی این سرزمین است.
در این باره میتوان گفت که نام «حاجی فیروز» و ویژگیهای خاص امروزین او، همچون پوشاک سرخ و سیاهی چهره و ترانههای ویژهاش، سنتی کاملاً جدید و خاص تهران معاصر بوده است. اما شخصیت او به عنوان «پیامآور نوروزی» به گونههای مختلف از دیرباز در سراسر ایرانزمین روایی داشته و دارد. در نواحی گوناگون او را با نامهای متفاوتی میشناسند: در خراسان و بخشهایی از افغانستان «بیبی نوروزک»، در خمین و اراک «ننه نوروز»، در کرانههای خلیج فارس «ماما نوروز»، در گیلان «پیر بابا» و «آروس/ عروس گلی»، در آذربایجان «ننه مریم»، در تاجیکستان و بخارای شریف و دیگر وادیهای ورارود «ماما مروسه» و نامهای مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمو نوروز.
گفته می شود که او و همراهانش نمادی از یک سنت کهن در آذربایجان هستند. این سنت «قیشدان چیخدیم» (از زمستان خارج شدم) نام داشت و براساس آن حاجی فیروز در خیابان ها آواز می خواند تا به همه خبر دهد که بهار آّمده است و زمستان به پایان رسیده است. در مقابل این همه شادی و نشاط که حاجی فیروز برای مردم به ارمغان می آورد، آن ها نیز پول و شیرینی و هدایای دیگر به او می دادند. تاریخچه ی ظهور حاجی فیروز به درستی معلوم نیست اما در تمام متونی که به آیین های نوروزی در جای جای ایران در طول تاریخ اشاره کرده اند از حاجی فیروز و عمو نوروز نیز ذکری به میان رفته است. در تمام مناطقی نیز که زمانی تحت سلطه ایران بوده اند حاجی فیروز چهره آشنایی است.
شیوه ی اجرای نمایشها در نواحی گوناگون، زمان مراسم و حتی ترانههایی که سروده میشود، گاه با یکدیگر متفاوت هستند و این تفاوتها ناشی از ویژگیهای خاص هر ناحیه است. در آسیای میانه و در آخرین شب سال ، انتظار « مامای مروسه » را میکشند و بانوی خانه، خوراکیهایی همچو سمنک (سمنو) را در آوندهایی بسیار تمیز و آراسته، بر دسترخوانی (سفرهای) میگذارد تا شب هنگام او آن ها را برکت دهد و بچشد و ببوسد. پیش از آمدن مامای مروسه، مراسم «گلگردانی» یا «گل نوروزی» برگزار میشود و در این مراسم گروهی از مردم، نخستین گلهای روییده در صحرا را میچینند و همراه با شادی و آواز در کوچهها میگردانند. این آیین با تفاوتهایی در گیلان و کوهپایههای تالش نیز برگزار میشود. در آن جا «آروس گلی» و «پیر بابا» با یک خرس و با دستههای گل و پوشیدن پوشاک سرخ و کلاه بوقی (یادمان میترا) به ترانهسرایی و دایرهزنی و کارهای خندهآور میپردازند. در هزارهجات افغانستان و در دامنههای کوه بابا، نیز «بیبی نوروز» با پوشیدن پوشاک خندهدار و آوازخوانی به شاد کردن مردم میپردازد. (حاجی فیروز بیشتر از همه جا، شبیه این دو نمونه اخیر است). همچنین برای تحلیلی جالب و مفید در باره پوشاک و کلاه بوقی باستانی، مقاله The History of Marianne Cap از آقای دکتر محمد حیدری ملایری، اخترفیزیکدان رصدخانه پاریس را ببینید.
با توجه به نمونههای کمی که در بالا گفته آمد، دانسته میشود که شخصیتی که بیشتر با نام حاجی فیروز برای ما آشنا است، در نواحی گوناگون و با بهرهگیری از ویژگیهای اقلیمی آن ناحیه، نامها، پوشاک و نمایشهای متفاوتی دارد و اتفاقاً در بیشتر نواحی، چهره او را سیاه نمیکنند. از این رو سفارش به سیاه نکردن چهره حاجی فیروز، مغایرتی با سنتهای ملی ندارد و حتی ترانه «ارباب من» نیز جز در تهران، در جای دیگری بگونه اصیل شنیده نشده و پیداست که سنتی دیرپا نیست که نخواندن آن بیتوجهی به باورها دانسته شود. شهرت زیاد حاجی فیروز با ویژگیهای خاص و معروف آن در تهران و شهرهای بزرگ نتیجه ی کاربرد زیاد آن در تلویزیون و رسانهها بوده و پژوهشهای مردمی، نمونههای سنتی فراگیر آن را تأیید نکرده است. درست است که تک تک اجزای آن از نمونههای کهن برگرفته شده، اما ترکیب نهایی و فعلی آن جدید است و حتی نام او نیز مانند دیگر نامهای یاد شده بالا نشانهای از دیرینگی در بر ندارد.
حال چگونه است که این سنت های کهن نوروزی و از آن جمله حاجی فیروز با نام ها و مناسبت های گوناگون در طول تاریخ این سرزمین حفظ شده اما مشابه این آیین ها در بین النهرین (عراق کنونی) با آن همه سند و مدرک به فراموشی سپرده شده است؟ این را دیگر باید در ویژگی فرهنگ ایرانی جستجو کرد و از طرفی، گواه دیگری بر بومی بودن و مردمی بودن این سنت هاست. چون تنها سنت ها و آیین هایی که از دل مردم جوشیده باشد، می تواند این چنین در ادوار مختلف دوام بیاورد و هر چند نامش تغییر کند، اما باقی بماند. ای کاش جعبه ی جادویی جای این مراسم زیبای نوروزی را پر نکند و نسل های آینده این کهن بوم و بر نیز شاهد حضور حاجی فیروز، پیک شادی آور بهاری، باشند.
نظرات شما عزیزان: